فرهامفرهام، تا این لحظه: 13 سال و 18 روز سن داره

فرهام............مرد کوچک خانه ما...

اولین هدیه تولد

چند روز قبل از تولد فرهام بود که واسه سفارش کیک تولدش به بکی از قنادیها رفتیم ، در حال تماشای آلبوم کیکها بودیم که آقای بگوویچ سرمربی تیم پاس همدان هم وارد شدند و یکراست به سراغ فرهام اومدند ، بعد از کمی بازی و صحبت گفتند که چند روز دیگه تولد نوه شونه که همسن و سال فرهامه و از اینکه اونجا نیستند خیلی دلشون گرفته ، و بعد از اینکه فهمیدند تولد فرهام هم همین روزاست زحمت کشیدند و این کیمدی سوپرایز رو به عنوان کادوی تولد به فرهام هدیه دادند . آقای بگوویچ دست شما درد نکنه تولد نوه شما هم مبارک باشه ...
30 فروردين 1391

نود و یک

نود رفت. نود هم مثل تمام سالهایی که از پی هم آمدند و رفتند عاقبت رفت . اما نود برای من با تمام این سالها فرق می کرد .... نود سال سختی بود اما زیبا ، سال عجیبی بود اما بیاد ماندنی ، سالی بود پر از لحظه های ناب مادری و پر از تجربه های سخت زندگی ، خاطراتی که بر جا ماندند و هرگز فراموش نخواهند شد ... نود هم رفت و تو در آن بدنیا آمدی ، با خنده ات خندیدیم و با گریه ات گریستیم ... عجب حکایتی داشت این سال نود... ببخش که این اواخر کمتر به سراغ وبلاگت آمدم ، فرصتی نداشتم البته بهتر است بگویم فرصتی برایم باقی نگذاشته ای !!! عید امسال بوی بچگی میداد ، بوی لباس عید ، عیدی و عید دیدنی ... با پسرم: عزیز دلم! سال نو شده است. حال ...
30 فروردين 1391
1